ما ندانسته در این کوچه به راه افتادیم
نقطه بودیم که در رنگ سیاه افتادیم
یک به یک مقصدمان در پی دنیا کج شد
در سراپرده ی ابرو به گناه افتادیم
غصه خوردیم به حال همه ی تشنه دلان
ظرف آبی نکشیدیم و به چاه افتادیم
مثل زندانی سلول بسی تاریکیم
در نهانخانه ی چشمان سیاه افتادیم
آسمان تنگ ، زمین تنگ ، هوا آلوده
زیر خاکستر ویرانه ی آه افتادیم
چشم در چشم هم اما نه مجال حرفی
می گذشتیم از آن کوچه که گاه افتادیم
سرمان گیج شد از دیدنتان چرخیدیم
سمت آتشکده ی روشن ماه افتادیم